دلم حتی نمیخواد بچه شم ، چیز قشنگی تو گذشته و دوران بچگیم نیست که بخوام فلش بک بزنم بهش .
دلم حتی آینده رو هم نمیخواد
و بیشتر از همه زمان حال رو نمیخواد .
دلم میخواست اینجا خارج می بود و من میتونستم برم یه اتاق کوچیکی تو یه شهر دیگه کرایه کنم و با دو سه تا از دوستام با هم زندگی کنیم . برای همیشه .
نه مثل خوابگاه ، که بخوای بعد شیش هفت سال برگردی دوباره .
برم ، دور ، دوووور ، دوووووور ، هر چه قدر دور که ممکنه .
فرار کار ترسوهاس. اگه راست میگی ، بمون و بجنگ.
شاید راست نمیگم خب :(
ولی موندن و جنگیدن بهتره . بالاخره تهش یا خودت تموم میشی یا اونی که باهاش میجنگی. بهتر از فرار کردن و یه عمر ترسیدنه.
درباره این سایت