برای کمک به بهبودی بیماری روانیم ، گفته شده که باید از خودم مراقبت کنم و رژیم غذایی درست و پیاده روی روزانه ی مشخص داشته باشم.جالبه. چون دقیقا این مدت به طور سیری ناپذیری غذای مضر میخورم و میخوابم و هیچ فعالیتی ندارم . هیچ تلاشی برای تمیز زندگی کردن در من وجود نداره . هر چند که شروع کردم به مقابله کردن با خودم و اتاق و این ها رو یکمی سر و سامون دادم . رژیم گرفتن برام سخته چون شیرینی و شکلات کمکم میکنند که اروم تر بشم . اما نمیدونم ، شاید رژیمم رو شروع کردم . امیدوارم که بتونم پیاده رویم رو از سر بگیرم و خودم رو نسبتا سالم نگه دارم . هنوز بیماری های جسمیم به طور صد در صد بهبود پیدا نکردند اما سعی میکنم دیگه بهشون فکر نکنم . علت این که راجع به جسمم میگم ، پرش فکری نیست بلکه شروع درد جسمیم حین نوشتن بود که منو یاد دردهام انداخت . تلاش میکنم به هیچ چیز فکر نکنم تا شاید کمی اروم بشم. قصد داشتم کاری برای خودم دست و پا کنم تا سرم گرم شه که فعلا سرمایه ی کافی رو ندارم . نمیدونم چطور باید وقتم رو پر کنم که خیالم سمت این مریضی ها نره . نمیدونم چطور میتونم استرس و عصبانیتم از اطرافیان رو کنترل کنم . نمیدونم چطور بدون تو باید به زندگی ادامه بدم . تو دوری اما فکر میکنی همین حضور دور میتونه منو قوی نگه داره . آه خدای من همین چند وقت پیش با اشک سر نماز ازت تشکر کردم که این ادم رو به من دادی و قبول کردم جای تمام نداشته هام در 22 سال زندگی پر از نفرت و نکبت این ادم رو قبول کنم و ببخشمت . خدایا شوخیت گرفته با زندگی من . چی بگم بهت ؟ کلمات برای بیان احساسات خشم و عصبانیت و گریه و غم و ترس و عشق من به تو کافی نیستند . تو در قلب منی و از رگ گردن نزدیک تر ، اما اگه انقدر نزدیکی پس من چرا انقدر رنجورم ؟
اما کاش کمی با خودم مهربان تر باشم . کاش اگر کاری میکنم ، برای خودم باشه . کاش میشد دیگران از زندگی من برن بیرون .کاش میشد بمیرید جدی .چه فایده ای برای زندگی دارید ؟ هیچ . فقط زندگی رو برای ما تلخ تر میکنید . لعنت خدا . برای شما ارزوی یک زندگی طولانی در کثافتی که خلق کردید دارم و برای خودم مقدار متنابهی ارامش.
درباره این سایت